Farsi Dictionary
Farsi - English Dictionary
Persian Dictionary
Farsi English Translation
Share
|
Dictionary
Text Translation
Tools
Resources
Contact Us
Help
Farsi - English Dictionary
Farsi - English Translation
Word
Last Searches
مهر دارو
دسته جمعی عمل کردن
comeuppance
self-love
computer-oriented
dodge
از مستی دراوردن
assure
insure
compensation
ensure
comment
بنظر امدن
half-witted
constant
دارای منبع خارجی
محیط چیزی را اصلاح کردن
قبلا تصور کردن
regimen
کسی که بعلل اخلاقی یا عقاید مذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
میز اینه دار وکشودار
رئيس جمور
نظر اجمالی کردن
deal
معاملات
داستان حماسی منسوب به هومر
بیشتر از ظرفیت من بود.
بچه دزدی کردن
با چالاکی حرکت کردن
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
verbiage
بکمک کامپیوتر
cold
esophagus
swoon
amass
بقیه اش مال خودت.
قطار تپشها
از شدت چیزی کاستن
قطار خطاها
Crow
برنامه حرکت قطار
ایستگاه پرس و جو
ایستگاه راه آهن
بیمار
ایستگاه مترو
ایستگاه اتوبوس
ایستگاه راه اهن
بقیه پولم، لطفاً.
قطار سریع و شیک
veal
foil
غذای مرکب از لوبیا ومغز ذرت پخته
full-scale
افسر عملیات صحرایی
ایستگاه بعد ... است.
حلقه قارچ
متنفر
Lunge
door
head
RABBIT
gobble
Guitar
harmony
اتحاد
قطار فشنگ
قطار سریع السیر
برابر بودن با
ایستگاه تقویت
قطار شدنی
رئيس قطار
leg-pull
اشعار حماسی
شاعر اشعار حماسی
ایستگاه فضایی
ایستگاه کلانتری
شعر حماسی
واقع در خط افقی
ایستگاه خواندن
شعر حماسی سرودن
strain
coach
ازبدی چیزی کاستن
بقیه
ایستگاه دور دست
حلقه حفاظت
extrapolate
حماسی
خواهش کردن
با تکیه تلفظ کردن
نفاق داشتن
kick-off
نفاق انداز
base-fixed
خواهش
نفاق انداختن
استقلال داخلی
حیاط کلیسا
تکیه کردن بر